..

قرار ما این نبود

پسر نازم خیلی بی وفا شدم.خوب میدونم.مامانی که هر هفته 1-2 بار وبلاگتو بروز میکرد الان اینقدر دیر دیر میاد وبلاگ. قرار ما این نبود پسرم.میدونم.ولی قول میدم جبران بشه این کم کاری من. ...
23 ارديبهشت 1392

مامان مسافر

صدرای من میدونم چند وقته خیلی کم کاری میکنم در مورد وبلاگ تو گل پسرم. آخه بعد این همه فشار کار خونه و اسباب کشی و ... 2 روز رفتم تهران واسه سفر کاری. شنبه شب رفتم و سه شنبه صبح یعنی امروز برگشتم. وای صدرا جون خیلی خسته و داغونم الان.چشمام داره بسته میشه.تنها خوشحالیم اینه که تو فرصت خالی که داشتم واسه تو گل پسرم و بابایی خرید کردم و کادوی روز مادر مامان جون و عزیز رو هم خریدم. مامانی چند وقته ازت عکس نمیزارم چون دوربین دست خاله مرضیه بود و شنبه بهم داد دوربین رو که منم رفتم تهران.موند سر فرصت کلی ازت عکس بندازم تا بزارم تو وبلاگت خاله ها ببینن. الان باز اونقدر خسته ام که حال ندارم نوشته رو ش...
9 ارديبهشت 1392

خوشگل مامان

الهی من فدات بشم که اینقدر نازی . . . پسر نازم خونه جدیدمون خیلی خوشگله.انشالله بزرگتر که شدی این خونه رو پر میکنی از خاطرات شیطنت های بانمک و دوست داشتنیت. الان که دارم واست مینویسم رو پام لالا کردی. ماشالله خیلی بزرگ شدی.پریروز که بردمت دکتر خانم دکتر گفت ماشالله خیلی خوب رشد میکنی و شکر خدا هیچ مشکلی نداری.فقط موند سونوگرافی واسه فتقت که آخر اردیبهشت میبرمت و یه حس خوبی بهم میگه که اونم دیگه رفع شده. خانم دکتر که وزنت کرد 7 کیلو و 220 گرم بودی.ماشالله کپل من. طبق معمول یه طومار سوال داشتم واسه پرسیدن.از خس خس بینیت گرفته تا حساسیت صورتت و اینکه دستت رو به گوش چپت خیلی میکشی و . . . خا...
6 ارديبهشت 1392

من اومدم

سلام گلم خوبی مامانی؟ بالاخره اسباب کشی تموم شد و وقت کردم بیام پای وبلاگ صدرای خوشگلم. مامانی چی بگم واست از خستگی اسباب کشی و کارهایی که هنوز ناتموم مونده و داره بهم چشمک میزنه و من عمدا خودمو زدم به ندیدن. فندقم خیلی حرف دارم واسه گفتن از این مدتی که نبودم ولی اگر اجازه بدی همه رو یه جا ننویسم.چون هم یادم نیست همه اتفاقات و هم وقت ندارم یه جا همه رو بنویسم. مرسی عشقم که اینقدر مهربونی ...
6 ارديبهشت 1392

مامانی معذرت میخواد ازت

پسر نازم... ببخش که وبلاگت رو با تاخیر به روز کردم.آخه سایت نی نی وبلاگ ایراد پیدا کرده بود و نمیتونستم وارد وبلاگت بشم.از شانس منم مصادف شد با تعطیلات نوروز و من نتونستم پیگیر بشم.تا دیروز که پسوورد جدید برام ایمیل کردن و تونستم وارد وبلاگت بشم.بخدا داشت گریه ام میگرفت از فکر اینکه دیگه نتونم وبلاگت رو بنویسم.آخه مامانی من تک تک نوشته هام به عشق روزی که بزرگ بشی و بتونی وبلاگت رو بخونی نوشتم.نازگلم کلی حرفهای نگفته دارم و با یه بغل عکس میام. منتظرم باش فندقم. ...
24 فروردين 1392

...

مامانی بازم برات مینویسم.الان کلی کار دارم.آخه مهمون داریم واسه شام. عااااااشقتم پسرم ...
24 فروردين 1392

اسباب کشی داریم

پسر نازم سلام. فندق کوچولوی من اومدم تا بگم که داریم اسباب کشی میکنیم و خیلی خیلی سرم شلوغه.واسه همین هم احتمال زیاد تا 10-15 روز نتونم بیام وبلاگت رو آپدیت کنم.چون 10 روز وقت دارم وسایلمون رو بسته بندی کنم و از طرفی هم بابایی یه آژانس تلفنی خریده و از صبح اونجاست و نمیتونه هیچ کمکی کنه. انشالله ایندفعه از خونه جدیدمون که کوچه پشتی خونه مامان جونینا هستش وبلاگتو آپدیت میکنم. عاشقتم پسرم. این 2 تا عکس رو دیروز انداختم ازت پسر نازم. فدای پسر خوشتیپم بشم من.     ای بداخلاق   فعلا بای بای مامانی ...
22 فروردين 1392

جمعه ...

نازپسرم .... دیروز از صبح رفتیم خونه عمه زهرا تا حوصله اش سر نره. آخه با عزیز تنها بودن و چون نمیتونه بره بیرون کمی بیتابی میکنه. من و تو که رفتیم کلی خوشحال  شد. ظهر بابایی و عمو مجتبی هم اومدن و با هم ناهار خوردیم. بعد از رفتن اونا من و تو تا ساعت 6:30-7 خونه عمه زهرا بودیم و بعد تورو سوار کالسکه کردم و با هم رفتیم کمی خرید کردیم و راهی دفتر بابایی شدیم.خیلی وقت بود پیاده روی نکرده بودم و اعتراف میکنم که خیلی سختم بود بعد از این مدت پیاده روی کنم. حالا باز خوبه از شروع پیاده روی با هندزفری با خاله مرضیه حرف زدیم تا دفتر بابایی.مثلا داشت بهم شوق پیاده روی می داد. صبح شنبه: ناناز من... دیش...
18 فروردين 1392

1 ساعت مرخصی

پسر نازم از امشب تصمیم گرفتم هر روز 1 ساعت تحویل بابایی بدمت و خودم اصلا کاری نداشته باشم باهاتون. حتی اگه شیر خواستی یا گریه کردی و حتی تعویض پوشک...همه به عهده بابایی باشه. اولین تنهاییتون امشب شد.از ساعت 11:45 من پای تلویزیونم و بابایی داره تقلا میکنه تا لالا کنی.الان که ساعت 12:10 دقیقه شده هنوز نیم ساعت از مرخصیم مونده. خیلی خوبه که گاهی اوقات ما مامانها استراحت بدیم یه خودمون.فعلا تا 10 روز 1 ساعت دست بابایی هستی و هر 10 روز یکبار 1 ساعت اضافی میشه به این مدت. الان انگار خوابت برده رو پای بابایی. امیدوارم بابایی جا نزنه عزیزم. ...
12 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد