خوشگل مامان
الهی من فدات بشم که اینقدر نازی . . .
پسر نازم خونه جدیدمون خیلی خوشگله.انشالله بزرگتر که شدی این خونه رو پر میکنی از خاطرات شیطنت های بانمک و دوست داشتنیت.
الان که دارم واست مینویسم رو پام لالا کردی.
ماشالله خیلی بزرگ شدی.پریروز که بردمت دکتر خانم دکتر گفت ماشالله خیلی خوب رشد میکنی و شکر خدا هیچ مشکلی نداری.فقط موند سونوگرافی واسه فتقت که آخر اردیبهشت میبرمت و یه حس خوبی بهم میگه که اونم دیگه رفع شده.
خانم دکتر که وزنت کرد 7 کیلو و 220 گرم بودی.ماشالله کپل من.
طبق معمول یه طومار سوال داشتم واسه پرسیدن.از خس خس بینیت گرفته تا حساسیت صورتت و اینکه دستت رو به گوش چپت خیلی میکشی و . . .
خانم دکتر مهربونت خیلی دقیق همه سوالامو جواب داد و گفت که میتونم غذای کمکی سرلاک برنج با شیر رو شروع کنم و قطره آهن رو هم اضافه کرد به داروهای روتینی که هر ماه میداد.
شب که اومدیم خونه طبق مقداری که خانم دکتر گفته بود واست سرلاک درست کردم و گذاشتمت بغل بابایی تا سرلاکت رو بدم بخوری.خانم دکتر بهم سپرده بود که چون کوچولویی و فقط مایعات خوردی امکان داره اولش خوشت نیاد و حتی سرلاک رو تف کنی بیرون یا حالت بهم بخوره.گفته بود بهت زور نکنم واسه خوردن و فرداش دوباره امتحان کنم.
مامانی فقط اینو بگم که نمیزاشتی قاشق رو از دهنت در بیارم. تا قاشق رو در میاوردم نق میزدی و تا میدیدی قاشق میاد طرف دهنت زود هیم هیم میکردی که زودتر قاشق رو بزارم دهنت.
من و بابایی که دیگه غش و ضعف کرده بودیم بخدا.خیلی ناز بودی وقتی سرلاک میخوردی.
الهی من فدای تو پسر گامبوی خودم بشم که اینقدر خوش خوراکی هزار ماشالله.