..

اداهای جدید صدرای من

نازپسرم امروز صبح تو آشپزخونه بودم که صدای خنده هاتو شنیدم و فهمیدم از   خواب بیدار شدی.خودم عمدا نیومدم تو اتاق تا کمی تنها بمونی و   عادت نکنی که بلافاصله بیام پیشت.البته خیلی وقته که خودت از   خواب بیدار میشی و تقریبا یک ربع تا نیم ساعت تنها تو تخت با دستات   یا پستونکت یا پتو بازی میکنی و بلند بلند صدا در میاری. بعد 10 دقیقه دیدم ساکت شدی و پیش خودم فکر کردم خوابیدی و   منم به کارام ادامه دادم.تا 1 ربع بعدش که اومدم تو اتاق و دیدم ملافه   تشک تخت پارکتو کشیدی رو صورتت. ملافه رو کشیدم کنار لباسات رو عوض کردم و تا خواستم ...
5 تير 1392

پسرم چای خور شده

ناز پسرم... چند روز قبل مامان جون خونه ما بود و داشت چایی میخورد که شما   یهویی هجوم بردی به لیوان چایی و دهانت رو باز کردی که یعنی چای   میخوای.مامان جونم که قربونش برم خیلی دل رحمه.زود کمی چای   بهت داده.ولی تا لیوان رو کشید کنار گریه کردی و باز هم خواستی.         چند تا عکس از اون لحظه ها که من و بابایی و مامان جون از خنده غش   کرده بودیم میزارم تا خودت بقیه شو حدس بزنی. صدرای من خسته از جنگ با لیوان چای   نوش جونت گل پسرم ...
5 تير 1392

فدای گل پسرم بشم من

عزیزکم... خوبی مامانی؟ الهی من بمیرم واست که مامانت وقت نمیکنه وبلاگت رو به روز کنه. ببخش تو رو خدا.یا خونه به شما و کارای خونه میرسم      و یا خونه عمه زهرا هستیم تا به خریدهای باران کوچولو برسیم.   مامانی 5 روز دیگه شما وارد ماه 7 زندگیت میشی. از خدای منان   میخوام  یه روزی که میدونم من اون روز نیستم.70 سالگیت رو جشن   بگیری انشالله. چند روز پیش رفته بودیم باغ توتی که یه وقتایی با آبا جونم میرفتیم   اونجا.چند تا عکس هم اونجا گرفتیم.   مامان فدات بشه الهی ...
5 تير 1392

40 روز گــــــذشــــــــــــت

صدرا جونم میدونم این روزها اصلا به وبلاگت رسیدگی نمیکنم. باور کن اصلا تو حال خودم نیستم. فردا میشه 40 روز که از فوت آبا میگذره. خیلی سخته تحملش.نمیدونم چرا دارم خفه میشم با فکر نبودن آبا. امروز از صبح خونه مامان جون بودیم تا واسه غذاخوریه فردا دلمه بپیچیم.عصر که تمام شدیم رفتیم باغ توتی که یه وقتی با آبا رفته بودیم. همین که به اطراف نگاه کردم و خاطرات زنده شد شروع کردم به گریه.دلم واسه آبا تنگ شده بود آخه.یادم افتاد روزی که همه با هم اومدیم اون باغ توت و دلمه آورده بودیم.آبا گفت من نمیخورم.ضرر داره و نون و ماست خورد.کلی هم عکس گرقتیم و فیلمبرداری کردیم و خوش گذ...
30 خرداد 1392

سرگرمی وبلاگی

خاله انسیه لطف کرده و ما رو دعوت کرده به این سرگرمی و بازی جالب.مرسی خاله انسیه...   1-بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟ دیدن غم عزیزانم.خانوادم و فامیلهای نزدیکم. 2-اگر 24 ساعت نامرئی میشدی چیکار میکردی؟ میافتادم دنبال شوشو.هههههه نه اینکه واسه چیز خاصی....کلا میخوام ببینم روزش چجوری میگذره. 3-اگر غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفیت را داشته باشد,آن آرزو چیست؟ آرزو میکنم به همه آرزوهام برسم. 4-از میان اسب,پلنگ,سگ,گربه,عقاب کدامیک رو دوست داری؟ اسب.هم نجیبه.هم اصیله.هم خوجلهههه 5-کارتون موردعل...
20 خرداد 1392

مامانی فدات بشه الهی

عکسای نازت رو گذاشتم فدات شم   پسر نازم,اخیرا یاد گرفتی پستونکت رو از دهانت در میاری و بعد از نگاه کردن به پستونکت مثلا میخوای بزاری تو دهانت و اکثرا دسته پستونک رو میگذاری تو دهانت و نق میزنی که چرا اشتباهی گذاشتی تو دهانت.     جیگرتو بخورم من . . .   عااااااااااااااااااااااشق این عکستم من.فدای خندیدنت بشم من الهی اینجا داشتیم میرفتیم بیرون که شما از بس بند کفشت رو کشیدی تا آخرسر بند کفشت رو باز کردی...   عاشق چادر دم دریه من هستی.چون بزرگه خوب باهاش بازی میکنی و میپیچی دور خودت و م...
18 خرداد 1392

پسرم چاقالو شده

پسر نازم ...  با تاخیر اومدم باز. چند روز پیش رفتیم پیش خانم دکتر برای کنترل پایان 5 ماهگیت.خانم دکتر گفت همه چی نرماله بجز یه چیز... اونم زیادی تپل شدن شما.عرض 1 ماه, 1کیلو و 400 گرم چاق شده بودی و خانم دکتر نه تنها غذای کمکی دیگه ای بهت نداد,بلکه گفت همون سرلاک ماه قبلت رو هم 2 روز در میان بخوری. پسرم خیلی غصه خوردم وقتی دیدم غذاهای دیگه نمیتونی بخوری. اشکالی نداره عزیزم.از ماه بعد انشالله. ...
18 خرداد 1392

پسرم نی نی شده

خوشگلم سلام.خوبی؟ عزیزم,این پست خیلی خنده داره.چون بزرگ بشی کلی واسه این عکست میخندی. بهت گفته بودم که صورتت رو چنگ میزنی و خونی میکنی.منم که دیدم کوتاه کردن ناخن و پرت کردن حواس جنابعالی هم  تاثیری در اینکارت نداره مجبورا به یک روش خنده دار رو آوردم.   این دستکش ها مال ست نوزادی بود که مامان جون تو سیسمونیت واست خریده بود. اونوقت ها لازم نشده بود و بلااستفاده مونده بود تا اینکه به ذهنم رسید که اگر دستکش ها رو دستت کنم دیگه صورتت رو چنگ نمیزنی و همونطور هم شد.هرچند که مثل نی نی کوچولوها شده بودی,ولی در عوض صورتت رو چنگ نمیزدی.به قول خانم دکترت دستکش ها...
11 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد