اداهای جدید صدرای من
نازپسرم امروز صبح تو آشپزخونه بودم که صدای خنده هاتو شنیدم و فهمیدم از خواب بیدار شدی.خودم عمدا نیومدم تو اتاق تا کمی تنها بمونی و عادت نکنی که بلافاصله بیام پیشت.البته خیلی وقته که خودت از خواب بیدار میشی و تقریبا یک ربع تا نیم ساعت تنها تو تخت با دستات یا پستونکت یا پتو بازی میکنی و بلند بلند صدا در میاری. بعد 10 دقیقه دیدم ساکت شدی و پیش خودم فکر کردم خوابیدی و منم به کارام ادامه دادم.تا 1 ربع بعدش که اومدم تو اتاق و دیدم ملافه تشک تخت پارکتو کشیدی رو صورتت. ملافه رو کشیدم کنار لباسات رو عوض کردم و تا خواستم ...
نویسنده :
مهسا عیب پوش
20:51