..

عکس با شرح

  پسرم خوابیده ... سووووووووس.......     فدای نگاهت بشم من....   پسرم دوست داره جای بلند بشینه تا به همه جا دید داشته باشه خخخخخخخخخخخخخخخخ ...... خونه چه مرتبه هزار ماشالله .....   مامانی بوی غذای سوخته میاد دماغتو گرفتی؟   داشتم ازت عکس میگرفتم که اومدی ولو شدی روی من که دوربین رو ازم بگیری. این قیافه واسه چیه دیگه فدات شم؟؟؟   به به به ... پس از طعم بند دوربین خوشت نیومده واسه همین این شکلی شدی!   پسرم کتابخون شده ...   خنده های پسرم وقتی باهاش بازی میکنم. ...
22 تير 1392

کوتاه نوشت ...

  صدرای من امروز شما یه لطف بزرگ کردی که شیرت رو بالا آوردی رو لپ تاپ منه بیچاره.یه لحظه که دیدم همه جای لپ تاپ کثیف شده و حتی تا زیر دکمه ها رفته داشتم دیوونه می شدم بخدا. بعد از پاک کردن لپ تاپ تازه به فکر سلامت لپ تاپ افتادم.فلش نشانگر موس تکون نمیخورد و الکی تایپ میشد و صدای بیب بیب میومد از لپ تاپ. خلاصه تا دیدم اینجوریاست زود به پسرخاله جون زنگ زدم تا بیاد واسه تعمیر لپ تاپ که زود خودشو رسوند و شکرخدا درستش کرد. دستش درد نکنه. خطر رفع شد.     ...
22 تير 1392

این چند روزا ...

خوشگل مامانی... الهی من فدات بشم که اینقدر شیرینی. از وقتی وارد 7 ماهگی شدی حس میکنم خیلی رفتارات تغییر کرده و بزرگتر شدی. تند تند سینه خیز میری اینور اونور.چند روز پیش زانو بندت رو بستم به پات تا زانوهات رو فرش مالیده نشه اذیت بشی ولی وقتی تو آشپزخونه بودم دیدم بابایی در آورده زانوبندت رو.چون هزارماشالله پاهات تپله و زانو بند اذیتت میکرد و بابایی از دلش نیومده بود اذیت بشی. خوشگلم خیلی شیطون شدی.بغل نمیمونی.تو روروئک نمیشینی.تو کریر نمیشینی.دوست داری ولت کنیم زمین باشی.اونم ایستاده نه خوابیده.وقتی از دستات میگیریم تا سرپا واستی همچین ذوق میکنی که دلم آب می...
22 تير 1392

اعتراف و طلب بخشش

  مامانی ببخشید توروخدا الان یهو زانوم خورد به تخت پارکت و یه تکونی خورد.البته چون خواب شبانه شما همیشه سنگینه.بیدار نشدی شرمنده جیگرم. یادت باشه بعدا بخاطر این اتفاق تنبیه بکنی منو و یه بوووس خوشگل بهم بدی.(چه تنبیهی شوووود ...!!!) بای بای کوچولو ...
19 تير 1392

عکسای خوشگل از یه پسر خوشگل

  صدراجون شما علاقه زیادی به این روباه نمایشی داری.هر روز حداقل 2 بار من و این آقا روباه واسه شما شعرهای قشنگ میخونیم و شما از خنده ریسه میری الهی فدات بشم من.   پسرم سرلاک خورده مثلا .... هههههههه   جنگ من با صدرا.من میخوام عکس بندازم...صدرا هم میخواد دوربین رو ازم بگیره.   تا الان همش رجز میخوندیم واسه هم.از اینجا به بعد دیگه جنگ شروع میشه.   یه لگد خوشگل از فک مامانی که عکس لحظه ای که من لگد رو نوش جان میکنم اینجوری در میاد طبیعتا!   شما ببینین قدرت لگد پسرمو که دوربین از طرف صدرا پیچید به تخت ...
17 تير 1392

واکسن 6 ماهگی

  خوشگلم ... با پایان 6 ماهگی شما باید واکسن مخصوص این دوره رو بزنی. اگر یادت باشه خاطره واکسن های قبلیت رو هم نوشته بودم واست. تا الان فقط یه بار اونم تو واکسن 4 ماهگی تب خیلی خفیفی داشتی که شکر خدا زیاد اذیت نشدی. روز 11 دی که باید واکسنت رو میزدی.مامان جون باید ماهان رو میبرد کلاس فوتبال و ساعت 11:30 تموم میشد. من دو تا راه داشتم. 1-صبر میکردم تا 11:30 با مامان جون بریم واسه زدن واکسنت. 2-خودم تنهایی میبردمت. و چون شنیده بودم واکسن 6 ماهگی تب داره و احتمال اذیت شدنت زیاده کلی استرس داشتم و  نتونستم صبر کنم تا اومدن مامان جون و خودم بردمت مرکز ...
17 تير 1392

این روزهای ما

  صدرا جونم شکر خدا همه چی خیلی خوب میگذره.شما داری بزرگ میشی و کارهای جدید انجام میدی. روی شکم خودتو میکشی جلو  و خیلی هم تند و سریع هستی.   باسنتو میدی بالا ولی هنوز نمیدونی دستاتو چیکار کنی که بتونی 4 دست و پا بری. خوشگلم همچین ناز میشی وقتی روی زمین خودتو میکشی جلو تا اسباب بازی یا وسایلی که میخوای برداری. قند تو دلم آب میشه تو اون حالت میبینمت. به تلفن خونه خیلی علاقه داشتی و سیمشو میخوردی.منم برات یه گوشی تلفن خریدم که موزیکال هم هست.   انقدر به این تلفن علاقه داری که در بدترین شرایط هم تا اونو میدم دستت آروم میشی. ...
17 تير 1392

نیمه اول از سال اول ...

  صدرای من ... شما تاریخ 10 تیر ماه نیمه اول از سال اول زندگیت رو تموم کردی و وارد ماه 7 شدی. نمیدونم چرا حس میکنم همین دیروز بود که برای اولین بار بغلت کردم. زندگی در کنار تو بابا وحید انقدر خوبه که گذر زمان رو حس نمیکنم. الان دراز کشیدی رو تخت ما پیش من و پستونک به دهان و خواب آلود به لپ تاپ و حرکت انگشتان من هنگام تایپ نگاه میکنی. مامان جون حمومت داده و مثل یه دسته گل شدی.حموم که میری خسته و خواب آلود میشی. الانم جسمت رو تخت پیش منه ولی روحت داره با خواب جنگ میکنه که مبادا خوابت ببره. 9 تیر ماه من و تو و بابایی رفتیم پیش خانوم دکتر واسه کنترل ماهیا...
16 تير 1392

قرار نی نی سایتی های ارومیه

خوشگلم دیروز با خاله های نی نی سایتی رفتیم پارک قائم.قبلا هم وقتی تو   داخل شکمم بودی رفته بودیم.       خیلی بهمون خوش گذشت و کلی وقت خوبی گذروندیم. فقط حیف که خاله مرضیه و محمد جون نتونستن بیان.        اشکال نداره انشالله دفعه بعد میاد.چون الان دیگه هوا گرم شده و   میتونیم زود زود بریم بیرون. الهی فدات بشم صدرای من,که اصلا اذیتم نکردی.تو فرشته کوچولوی       منی     از سمت راست: خاله فوزیه و امیرمهدی جون.خاله لعیا و آی سو جون.خاله مهسا و پریان و پارمیس جون...
6 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد