عذرخواهی از پسرم
صدرای من یه مدتی میشه که خیلی ازت غافلم. در حدی که صبح تا شب نمیبینمت.چون از صبح تا شب تو شرکتمون هستم.به منم حق بده.با اینکه بابایی هم تو شرکت هست ولی بازم مسولیت من خیلی زیاده.طوریکه از صبح تا عصر انقدر درگیر کارهامون میشیم که ساعت 4-5 ناهار میخوریم. صبحها شما رو می برم خونه مامان جون و شب ساعت 8-9 میرم دنبالت. شاید مدتی که بگذره کارهای شرکت کمی تو روال بیفته و من کمتر برم و بیشتر بابایی بره.ولی باور کن الان نمیشه.الان نمیتونم کارهارو به هیچکس بسپرم. مطمئنم یه روز میفهمی که همه اینها به خاطر تو بوده.در آمد عروسی های بابا وحید... خریدن دفتر تاکسی تلفنی.... شرکت...
نویسنده :
مهسا عیب پوش
7:35