..

یه دنیا عکس از دوران غیبت

1392/10/29 21:54
نویسنده : مهسا عیب پوش
205 بازدید
اشتراک گذاری

صدرای من..... عشق مامان.....

این پست رو بعد از 1-2 ماه غیبت میزارم واست.

شما تو این مدت خیلی خیلی بزرگ شدی و کلی چیز یاد گرفتی.

فرهنگ لغت تو تا تاریخ 92/10/29 :

مامان

بابا

دایی

عمو

آقا

وحید : ععید

دالی

ددر

 

کارهایی که میکنی :

کامل راه میری و حتی بعضی اوقات با سرعت راه میری انگار که داری

میدوی.

کنترل رو سمت تلویزیون می گیری و کانال عوض میکنی.وقتی هم که

کنترل رو ازت میگیریم میری سزاغ دکمه های تلویزیون و خاموشش

میکنی و با شیطنت به من نگاه میکنی تا عکس العملم رو ببینی.

بابا وحید بهت یه شعر یاد داده که از خودش در آورده و آخرش دستش

رو میزاره رو گوشش و میگه : بعد میگی لالا....

تا اینجای شعرو میخونه تو هم دستت رو میزاری رو گوشت و میگی

لالا....

وقتی پیشت می ایستم و میگم دستت رو بده .... زود دستت رو میاری

بالا تا دستمو بگیری.

فعلا فقط 2 تا دندون پایین داری و دیگه خبری از دندون نیست ولی با

این حال باز همه چی میخوری.البته بهتره بگم درسته قورت میدی.

تا ریتم آهنگ میشنوی میرقصی.

دستاتو از مچ کامل میپیچونی و میرقصی.عین آدم بزرگا.شکمت رو هم

با ریتم میندازی بالا پایین.خلاصه همه با دیدن رقصت غش میکنن.از بس که ناز میرقصی.

یه مدتی میشه که همه وسایلامون تو خونه گم میشه و بعد از اینکه

خوب دنبالش میگردیم از توی کابینت ها و اکثرا هم از توی سطل

آشغال پیدا میشه.احتمال نمیدی کار توی وروجک باشه؟!

امروز داشتم اسباب بازی هاتو جمع میکردم که دیدم توی سطل لوگو

هات یه سیب زمینی هست. خیلی به سبد پیاز و سیب زمینی تو

آشپزخونه علاقه داری.می ایستی پای سبد و دونه دونه پیاز و سیب

زمینی ها رو میندازی زمین.

دنبال فرصتی که در یخچال رو باز کنم و حمله کنی سمت یخچال و

نتیجه یک لحظه غفلت من میشه یه شیشه شکسته کشک وسط

آشپزخونه و یه وروجک که بی اعتنا به شیشه های به زور میخواد بیاد

آشپزخونه.

همچنان عاشق لپ تاپ من هستی و من با تجربه ای که از تو در مورد

عنایت قرار دادن لپ تاپم دارم.نمیزارم نزدیکش بشی.

از بین افراد خانواده بیش از حد به بابا جون وابسته ای.طوری که پشت

سرش گریه میکنی.و البته بابا جون هم وضعش بهتر از تو نیست.

طوریکه وقتی ترکیه بود از دلتنگیه تو گریه کرده بود.

علاقه پیش از حد به انباری و wc داری.فقط کافیه 1 ثانیه در این تو

محل باز باشه.همچین با یه لبخند پیروزمندانه ای میری سمتش که

انگار پیروز میدان جنگ شدی.

نمیدونم چی تو رو جذب کرده. انباری که سبد لباس چرک و قفسه

خرت و پرت و ماشین لباسشویی و wc هم که موارد معلوم هست.

شما چرا اینقدر دوست داری اینجا رو .... نمیدونم.

10 روزی میشه که زودترین ساعت خواب شبانه ات 1:30-2 شده.اونم

به شرط اینکه بابا وحید هم پیشت دراز بکشه.وگرنه دراز نمیکشی و رو

به در اتاق فقط بابا... بابا ... میکنی.

فوق العاده از گرما بیزاری.مصیبت شبای من شده اینکه روت و

بپوشونم و شما هم با نق زدن و لگد زدن به پتو, پتو رو بکشی کنار.

پسرم فعلا این تغییرات یادم میاد ازت.بعدا اگر یادم اومد بازم میگم که

چی چیزایی یاد گرفتی.

  عاشقتم بخدا 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان امیررضا
30 دی 92 10:10
ماشالا به صدرای عزیزم که اینقد کلمه یاد گرفته. فدات بشم خاله.مهسا جون هوای اونجا خیلی سرده مواظب گل پسری باش..پسر من برعکس مامانیه
مهسا عیب پوش
پاسخ
نه بابا.این جوجه بابایی تشریف داره اساسی
سمر.مامان پارسا.
1 بهمن 92 8:49
ای جانممممم پسرمون حسابی دیگه مرد شدههههه
مهسا عیب پوش
پاسخ
پس چی خاله سمر.مردی شدم واسه خودم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد