..

پسر من خیلی قوی بود و من نمیدونستم ... :)

1391/12/13 12:59
نویسنده : مهسا عیب پوش
416 بازدید
اشتراک گذاری

صدرا جونم

الهی من فدات بشم که اینقدر نازی.

روز 5شنبه شما گل پسر,2 ماهگیتو تموم کردی و

وارد ماه سوم زندگیت شدی.

5 شنبه شب قرار بود عمو فرداد و عمو داوود با

خاله فاطمه و خاله نگین بیان خونه ما و چون از

ظهر خونه مامان جون بودی همونجا موندی تا من

راحت به مهمونام برسم و خاله آرزو ساعت

10-10:30 که میرفت خونشون تو رو آورد خونه پیش ما.

از وقتی اومدی یکسره بغل مهمونامون بودی تا خسته

شدی و خوابت برد.

اصصصصصصصصصصصصصلا هم اذیتم نکردی.

روز جمعه هم ناهار رفتیم خونه عزیز و عمه زهرا

رو که نی نی تو شکمش داره رو دیدیم اونجا.

بعد از ظهر هم اومدیم خونه و با بابایی افتادیم

جون خونه تا ریخت و پاش مهمونی رو جمع کنیم.

البته شما که طرفدار بابات هستی گریه کردی و

بابایی تو رو گذاشت رو پاهاش و 2 ساعت تمام

مشغول تو شد و من موندم با یه آشپزخونه شلوغ و

نامرتب و کلی کار.

من فکر کنم شما پدر و پسر با هم تبانی کرده

بودین.

روز شنبه:

پسرم شما باید واکسن پایان 2 ماهگیتو بزنی.از

اونجایی که من واقعا نازک نارنجی هستم و نمیتونم

ببینم بهت واکسن میزنن,به خاله آرزو گفتم بیاد

از پاهات بگیره تا واکسنت رو بزنن.

نازپسرم,از اونجایی که میترسیدم تب بکنی و من که

سابقه همچین موردی ندارم نتونم ازت مراقبت کنم

با خاله آرزو موندیم خونه مامان جون.

شما هم که ماشالله خیلی قوی بودی و ما نمیدونستیم

اصلا تب نداشتی  فقط وقتی دستمون به جای

واکسنت میخورد کمی بی تابی میکردی. حتی شب تحت تاثیر دارویی که واسه واکسنت بهت میدادم خواب

آلود شده بودی و شب فقط یکبار بیدار شدی.

الهی مامان فدات بشه که مرد شدی و واکسن زدن

برات مثل آب خوردن میمونه.

 

ب.ن: پسرم روز یکشنبه یعنی امروز صبح بغل مامان

جون بودی و مامان جون داشت باهات حرف میزد و

قربون صدقه ات میرفت. تو انقدر قشنگ به مامان

جون زل زده بودی و میخندیدی و غیییییغ و آغووووو

میکردی که مامان جون احساساتی شد و گریه کرد.

ای ناقلا خوب دل همه رو آب میکنی . . .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

محمد کچل
13 اسفند 91 22:38
هزار ماشالله به پهلون خاله ان شالله همیشه سلامت و سرحال باشی پهلونم


وااااای ممد جونم.عاشقتم کپل.مرسی عزیزم.بووووووووووووس
الهام مامان هستی
14 اسفند 91 17:45
وای خاله مهسا مرسی که بهمون سر زدین دخترم دستبوس شماست هستی من منتظر دوباره دیدنتون میمونه آقا پسرت ماشالا هزاز ماشالا ماهه ببوسش
شاه صنم و مامان هانیه
18 اسفند 91 0:36
مهسا جون خدا پسمل نازتونو واستون نگه داره خیلی خوشگل ماشاللاه از عوض من یه بوس محکم بکنش گازگرفتنشم بمونه واسه خودم بخورمش
شاه صنم و مامان هانیه
18 اسفند 91 0:40
مهسا جون من هیچ کدوم از مطلباتو نتونستم بخونم به جز دکتر بردنش اشکال از کجاست؟ راستی پیش دکتر مرد خوب ببر اشالا حتما خوب میشه و نیازی به عمل نخاهد داشت بوووووووووووووووووووووووووووسسس
شاه صنم و مامان هانیه
18 اسفند 91 0:41
خیلی ناز ماشاللا از عوض من ببوسش گاز گرفتنش باشه واسه خودم خدا براتون حفظش کنه
هیراد و عمه لیلاش
19 اسفند 91 9:31
مامانیش عکسهای صدرا جونیو بذار برامون


چشم خاله جون
انسیه
21 اسفند 91 2:31
سلام مهساجون خوبی پارسال دوست امسال اشناتامن نیام نمیای نامردجیگرمن خوبه چه خبرماهم بایدتاعیدواکسن 18ماهگیشوبزنیم چه خوب که اذیتت نکرده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد