پسرم رفته ماهی کبابی بخوره
خوشگلم
روز شنبه صبح,از خواب که بیدار شدیم دیدم بعد از یک هفته خونه
مامان جون بودن هنوز تو حس آشپزی و خونه داری نیستم و دنبال یه
جایی میگردم واسه تلپ شدن و از طرفی هم میخواستم برم خونه
آبجی زهرا تا با شکم بارانی ببینمش.
باهاشون قرار گذاشتم که ناهار بریم اونجا و شام هم پرورش ماهی تا
ماهی کبابی بخوریم.
بماند که چقدر شیطونی کردی و من در کل نفهمیدم که ماهی خوردم
یا مرغ؟! توی تمام عکس ها هم خستگی از سرو روم میباره
چشمام کلا چپول شده خخخخخخخخخخخ
ولی بازم خیلی خوش گذشت.
اینم عکسای پرورش ماهی ...
چه قیافه ام خنده دار شده خخخخخخخخخخخ
باباوحید یه کم ار انرژیت بده به من توروخدا هههههههههههههه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی