..

مامان بی وفا

1392/3/5 15:31
نویسنده : مهسا عیب پوش
470 بازدید
اشتراک گذاری

صدرای گلم ...

خوب میدونم که خیلی بی وفا شدم و دیر به دیر میام وبلاگت.باور کن سرم شلوغه.از طرفی میرم سرکار.از طرفی به کارهای دیگه میرسم.

میدونم که از دستم ناراحتی.ولی باور کن همه تلاش من و بابایی واسه خاطر آینده تو گل پسره.

دوست دارم الان خسته بشم ولی آینده تو رو تضمین بکنم.چند روز قبل خواستم از کارم استعفا بدم که عمو رئیس مخالفت کرد و در عوض لطف کرد و ساعات کاری رو کمتر کرد تا راحتتر به تو برسم و اینقدر به مامان جون زحمت ندیم واسه نگهداری از تو.البته فعلا تا یه همکار جدید برای کمک پیدا نکردم باید با اصول قبل برم سرکار.انشالله بعد از پیدا کردن همکار جدید ساعات کاریم نصف میشه و دیگه شرمنده تو و مامان جون نمیشم.

صدرای مامان,هر روز که میگذره و بزرگتر میشی کارای جدید انجام میدی.قبلا که میخواستی بشینی.الان دیگه به نشستن قانع نیستی و میخوای سرپا وایستی.

دستت که شکر خدا 24 ساعته تو دهنته و این باعث میشه که آب دهنت همیشه سرازیر باشه.هرچی هم که بدیم دستت,اول با دقت نگاهش میکنی و بعد مستقیم میزاری تو دهنت.

خنده هات تبدیل شده به قهقهه های بلند و خوشگل که دل آدم رو آب میکنه و از شدت عشق به تو میخوام اون لحظه یهو قورتت بدم...

وقتی میخوابی میزارمت توی تخت پارکت و هروقت بیدار میشی با خنده و صداهای بانمک بهمون خبر میدی که دیگه بیدار شدی.بارها شده که یک ربع تا نیم ساعت تنهایی توی تخت پارکت با خودت بازی کردی.بدون گریه ... و ...اتفاقا با خنده.

الهی فدای پسر خنده روی خودم بشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

انسیه
16 خرداد 92 2:45
منم نمیرسم دیردیرمیام شرمنده میشم


قربونت برم من.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد