سالگرد پیوند عشق ما
همسرم ...
مرد من ...
تکیه گاهم ...
بهترین بهانه زندگی ...
2 سال قبل در تاریخ 90/2/18 لباس آرزوهامو تنم کردم و شانه به شانه تو وارد سالنی شدم که همه منتظر ورود مهسا و وحید بودن.هیچوقت اون روز رو فراموش نمیکنم.تا صبح همه به خاطر ما شادی میکردن.همسر عزیزم,از خدا میخوام سالیان سال سایه ات بالای سر من و صدرا باشه و بدترین روزمون مثل الان باشه که خنده از لبامون کم نمیشه.
خیلی ازم میپرسی که:مهسا با من خوشبختی؟
و من هم هر دفعه با عشق نگاهت میکنم و میگم: خیلی ...
الان باز میگم بهت:وحید جان,من با تو خوشبختم و هیچ چیز کم ندارم. تو پیشم هستی... صدرا پیشمه ... دیگه چی از خدای عزیزم میخوام؟!
همیشه میگی خدا جون منو زودتر از تو بگیره تا غم تو رو نبینم.الان من به تو میگم.وحید عزیزم,غمت رو نبینم.
ممنونم به خاطر همه چیز... نزاشتی تو این 2 سال حتی 1 بار هم پشیمونی و حسرت بکشم.همیشه بیشتر از اونی که میخواستم بودی.
ممنونم که صبح زود ساعت 8-8:30 گرفتی از یقه گلفروش بدبخت که این دسته گل خوشگل رو بخری و صبح گل به دست بیدارم کنی.
عاشقتم عشقم.عاشق هر 2 مرد زندگیم