..

سلامی دوباره

1392/7/8 3:47
نویسنده : مهسا عیب پوش
370 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عسلم.خوبی؟

صدرای مامان نمیدونم چجوری از شیطنت هات بگم تا دلیل غیبت های

وبلاگیم رو درک کنی.

فقط  اینو بدون که وقت نفس کشیدن هم نمیدی بهم.تا یه مدت قبل

بیشتر خونه مامان جون بودی و من وقت آزاد زیاد داشتم تا به کارام

برسم  ولی الان دیگه مثل قبلا راحت نیستم.

چون طفلکی مامان جون خیلی خسته میشه و من سعی میکنم تا 

مجبور  نشدم شما رو پیش مامان جون نبرم.به قول بابایی در دیزی بازه حیای پیشی کجاست؟

فدای تو پسر نازم بشم که روز به روز داری بزرگتر و سنگین تر میشی.

خیلی دوست داری که راه بری.میگیری از مبل و میز و با دست دیگه

خودتو میکشی به چپ و راست تا مثلا راه بری.

پسرم نامردی کردی و به جای مامان, بابا رو یاد گرفتی و میگی.به منم

فقط میگی مع ... که منظورت مهساست.اونم وقتی میگی که کاری

داشته باشی.پوشک کثیفی... شکم گشنه ای... چشمای خواب آلودی

...

خیلی دوست دارم مامان گفتنت رو بشنوم ولی اصلا انگار لج کردی.تا

میگم بگو مامان نگام میکنی و میخندی ولی تا بگم بگو بابا. با کمی

مکث میگی با ... با ! وقتی بابایی خوابیده میزنی رو دستش و اه اه

میکنی که مثلا بیدار شه.بابایی محل نمیزاره و تو هم میدونی رگ

حساسش چیه و میگی با ...با .

اینو که میگی انگار یه پارچ آب یخ ریختن رو سر بابایی.یهو بیدار میشه و

قربون صدقه ات میره. و اون لحظه قیافه من دیدنیه.

ای قربونت برم من که اینقدر جیگری.

یه بار من رفتم wc و بابایی هم از عروسی اومده بود و خواب بود.

در اتاق رو بسته بودم تا بابایی بیدار نشه از صدای ما.که یهو یه صدای

تق شنیدم.بعد شنیدم شما داری یکسره عین سی دی خش دار 

با...با  با...با میکنی.از wc که اومدم بیرون دیدم به به ... با روروک

کوبیدی به در اتاق و رفتی تو اتاق.دیدی بابا رو تخت خوابیده.مثلا داری

بیدارش میکنی.بابایی هم بالشو گذاشته بود رو سرش و با لحن بچه

گونه گریه میکرد. نمیدونستم بخندم یا تورو بکشم بیرون.از این اداها

زیاد داری پسرم. فقط کافیه بفهمی بابا تو اتاقه یا مثلا wc.گیر میدی به

اونجا که تو هم بری اونجا.

از الان حس میکنم خیلی بابایی میشی.در اوج گریه کردن هم باشی تا

بابا رو میبینی میخندی و چهاردست و پا میری طرفش. فدای هر

دوتای شما بشم من که اینقدر دوستتون دارم من که حد نداره.

الان 3 ماهه تو اتاق خودت میخوابی و این باعث شده که طی روز

وقتی از خواب بیدار میشی گریه نمیکنی. اگر داخل تخت پارکت

باشی احتمال داره حتی تا نیم ساعت بلند بلند با خودت حرف بزنی و

اگر هم زمین خوابیده باشی یهو میبینم یه جوجه داره میاد تو آشپز

خونه.

مثلا همین الان از خواب بیدار شدی و داری غیژ غیژ میکنی.چون زمین

رو تشک خوابیدی میدونم که تا چند دقیقه دیگه میای پیشم.فعلا تو

اتاقتی.

ب ن :

شب شد از صبح تا الان وقت نکردم بیام واسه تکمیل نوشته هام.

 

ب ن:

صدرای من چند روز قبل 3 تا مهمون عزیز از شمال داشتیم.خاله وندا

که دوست نی نی سایتیه منه همراه مادر و همسرش اومدن ارومیه

دیدن ما.

نمیدونم چی بگم تا مهربونی هاشون رو توصیف کنم.رفتاری داشتن که

حس میکردم اونا صاحبخونه و مسوول پذیرایی از ما هستن و ما

مهمونیم.عمو حمید که یکسره با شما بازی میکرد و مواظبت بود.خاله

وندا هم یا تمیزکاری میکرد یا آشپزی.


از شانس ما هم بابایی از یه روز مونده به اومدن خاله وندا عروسی

داشت تا شبی که رفتن.هیچ شبی خونه نبود.فقط روزا

میدیمش.البته یه شب عمو حمید رو هم برد عروسی.یه شب هم به

افتخار اومدن خاله وندا مهمون دعوت کردم و از بیرون غذا سفارش

دادم که بازم بابایی عروسی بود.

عمو همایون اینا و عمو فردادینا رو دعوت کردم که عمو حمید چندتا مرد

ببینه.از بس که طقلی به لطف عروسی های باباوحید با 3 تا زن سپری

کرد این چند روز.

آخه چه شانسیه که یه هفته پشت سر هم عروسی داره بابایی.

 از همین جا از خاله وندا خواهش میکنم بازم بیاین لطفا.البته اگه بهتون

خوش گذشته بود و میزبان خوبی بودم.

ب.ن :

جیگر مامان.این روزها بهترین روزای ماست.چون داریم به تاریخ زایمان

عمه زهرا نزدیک میشیم.

انشالله روز عید قربان که میشه 24 مهر باران کوچولو به دنیا میاد.

نمیدونم چجوری احساسمو بیان کنم.ولی باور کن اندازه روز به دنیا

اومدن شما شوق و هیجان دارم و دلم میلزره وقتی تصور میکنم باران

تا چند روز دیگه بغله ماست.

خدایا تو رحمان و رحیمی و تنهاترین تکیه گاه ما هستی.الهی شکرت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ندا
12 مهر 92 19:17


سلام قربون پسر گلم برم
از وقتی اومدم منتظر بودم عکسای جدید ببینم
تو خونه هم گاهی منو عمو حمید صدات می کنیم صدرا گلی صدرا گلی کلی هم یاد کارهات می افتیم

ما هم منتظریم سر مامان و بابا خلوت بشه شما رو بیارن پیش ما

دست مامان و بابا هم درد نکنه این 3 روز واقعا خیلی به ما خوش گذشت
بوس بوس
مامانی این بوسا مال صدراست ها با شما دا حساب می کنیم


به به خاله ندای گل.قربون دل مهربونتون.بوووووووووووس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به .. می باشد