صدرا با عمو فرداد قهر کرده
پسرم
دیروز مهمون داشتیم قرار بود عمو فردادینا بیان و من کلی کار و یه
پسر شیطون داشتم که نمیدونستم باید چیکار کنم؟!
دست بابایی درد نکنه که شما رو با کالسکه برد بیرون و حدودا 2
ساعتی بیرون و تو حیاط نگهت داشت.
فقط بعضی وقتا میومد خونه واسه دوپینگ (بستنی و آب و ...) و شما
تو حیاط می موندی.
خلاصه شب که شد و عمو فردادینا اومدن شما حرکتی انجام دادی که
خیلی بعید بود.به عمو فرداد نگاه کردی و لب ورچیدی و گریه کردی.تا
آرومت میکردیم دوباره به عمو فرداد نگاه میکردی و گریه میکردی.
عمو خیلی ناراحت شد و تو رو بغل کرد و بعد کمی بغل و بوس و بازی
گقت مشکل ما با صدرا حل شد.دیگه گریه نمیکنه.
الهی فدات بشم.تو که عمو فرداد رو خیلی دوست داری و چون حداقل
هفته ای یکبار با هم هستیم بهش عادت کردی.اون برای من و بابا وحید
یه دوست نیست.یه برادره.طوریکه مطمئنم شنبه قبل از ما تو
بیمارستانه.هرچند که ما سعی میکنیم راضیش کنیم نیاد.انشالله در
اسرع وقت عکس شما و عمو فرداد رو میزارم تو وبلاگت. عکسایی که
داریم مناسب وبلاگ نیست.
خوشحالم که دیگه گریه نمیکنی با دیدن کسی.