ای وااااای....
ای خدا.... پسرم از دیروز تو دستگاه هستی و من از دور نگاهت میکنم و غصه میخورم.
حتی نمیتونم بغلت کنم و بهت شیر بدم. چون باید زودتر بری تو دستگاهت.
از خدا میخوام فردا که میری پیش دکترت, آقای دکتر بهمون خبرای خوب خوب بده و بگه که به دستگاه نیاز نداری دیگه.
بابایی که از من ناراحت تره. هی میاد بالا سرت نگات میکنه و وقتی گریه میکنی دلش پر میزنه و مشخصه که خیلی ناراحته.
مامانی این عکسو تو دستگاه ازت انداختم. ببین هزار ماشالله چقدر ناز نازی هستی....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی